خداوند در قرآن بهطور مفصّل به موضوع مرگ و زندگی پرداخته است و هدف از آنرا بیدار کردن وجدان انسانها معرفی میکند، وجدانی که انسان آنرا نادیده میگیرد و نیز میفرماید مرگ و زندگی را آفریده است تا ما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارتریم؟
«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» [سوره الملك 2] (کسی که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بيازمايد [و معلوم بدارد] كدام یک از شما نيكوكارتر میشود و او شکستناپذیر آمرزنده است)
تعامل انسانها با مرگ و زندگی پس از آن متفاوت است. رفتار و عملکرد عدّهایی از آنها در دنیا نشانگر عدم باور به این حقیقت است.
حسن بصری میفرماید: «ما رأيت حقّاً أشبه بالباطل من الموت»! هیچ حقّی مثل مرگ شبیه باطل ندیدم. یعنی اینکه تعامل انسانها با این حقیقت به گونهایی است که فکر میکنی این حقیقت باطل و بیهوده است و وجود خارجی ندارد پس آنرا قبول ندارند.
گروهی هم از پایه این حقیقت را انکار میکنند و قائل به زندگی جاویدان در دنیا هستند و ابلیس از این نگرش و انگیزهی بشری برای به دام انداختن آدم استفاده کرد.
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى» [سوره طه 120] (آنگاه شيطان [به دل] او وسوسه انداخت [و] گفت: (اى آدم، آيا تو را بر درخت جاودانگى و فرمانروایی [ماندگاری] راه نمايم كه نفرساید [و از بین نرود]؟)
و بر این اساس خداوند خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید، به هیچکس قبل از او عمر جاودان داده نشده است.
«وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ» [سوره اﻷنبياء 34] (و پيش از تو براى هيچ آدمى جاودانگى [در دنيا] را قرار ندادهايم، پس آيا اگر بمیری، آنان جاودانند؟!)
خداوند قوم یهود را بهخاطر علاقه، محبّت و دلبستگی آنها به زندگی دنیا مثال میزند. آنها حتی حاضر نشدند به صورت ظاهری از خداوند طلب مرگ کنند. ملتی که خود را فرزندان خدا و دوستداران او میدانستند.
خداوند در مقابل این ادعا از آنها خواست اگر واقعا دوستدار خدا هستید و گمان میکنید سرای آخرت برای شما مهیّا شده است پس از او طلب مرگ کنید امّا حتّی حاضر نشدند به زبان بیاورند.
«قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ*وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» [سوره البقرة 94 - 95] (بگو: (اگر سرای آخرت نزد خدا تنها به شما اختصاص دارد، نه به ديگر مردمان، پس اگر راستگوييد آرزوى مرگ كنيد و آنان به سبب آنچه از پیش فرستاده [و مرتکب شدهاند] هرگز آنرا آرزو نمیکنند و خدا به [حال] ستمکاران داناست.)
تنها علّت این موضوع تعلّق خاطر و وابستگی شدید به این دنیاست.
«وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» [سوره البقرة 96] (و بیگمان آنها را آزمندترين مردم و به زندگانی [دنیا] و [حتى آزمندتر] از كسانى كه شرك ورزیدهاند، خواهى يافت، [مشرکانی که چون به زندگی دوباره و بهشت و جهنم ایمان ندارند] هر کس از آنها دوست میداشتي كه به او هزار سال عمر داده شود، در حالی که اگر چنين عمرى [هم] به او داده شود، دور کننده [و رهاییبخش] وى از عذاب نخواهد بود و خدا به آنچه انجام مىدهند، بيناست.)
گروهی هم پردهی غفلت و شهوت مانع پذیرش آنها در مورد این حقیقت میشود.
«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» [سوره الروم 7] (از زندگى دنيا [تنها] ظاهر را مىدانند و آنها از آخرت غافلند.)
مقصود نگارنده پرداختن به رابطهی بین مرگاندیشی و باور به آخرت، با معنابخشی به زندگی است.
کسی که میخواهد به زندگی خود معنا ببخشد، باید مرگ و آخرت را همواره در نظر داشته باشد. بین اندیشیدن به مرگ و معنابخشی به زندگی رابطهی تنگاتنگی وجود دارد و در حقیقت اعتراض به مرگ و آخرت یا انکار آن و یا غفلت از آن، در واقع اعتراض به معنای زندگی است.
در اندیشهی مولوی بنیاد معنابخشی به زندگی، مسئلهی جاودانگی بعد از مرگ است. در اندیشهی او انکار حقیقت معاد نشان گمراهی و غفلت انسان از حقیقت خود و آفرینش است.
از مرگ چه اندیشی، چون نور بقا داری؟
در گور کجا گنجی که نور خدا داری؟
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانهی انسانت این گمان باشد ؟
مولوی در تبیین آگاهی نسبت به مرگ، سه نوع مرگ را برای انسان مطرح میکند.
الف- مرگاختیاری (عاشقانه و فنای در حق)
مراد از مرگ اختیاری این است که آدمی با برنامههای الهی بر خودبینی خود چیره شود و به تهذیب درون و صفای باطن برسد. در این نگاه زندگی به معنی نفس کشیدن و رفتار غریزی کردن نیست، بلکه زندگی به معنی تولّد دوباره یافتن است. یعنی از زندگی تیرهی نفسانی مردن و در عرصهی فضیلتهای اخلاقی و روانی تولّد یافتن است. با چنین تعریفی بسیاری از زندگان مردگانند و جملهی «موتوا قبل أن تموتوا» اشاره به مرگ اختیاری دارد، که مولوی به آن اشاره میکند.
مرگ پیش از مرگ امن است ای فتی / اینچنین فرمود ما را مصطفی
گفت موتوا کلّکم من قبل ان / یاتی الموت تموتوا بالفتن. (دفتر چهارم)
و در جایی دیگر میگوید:
ای خنک آنرا که پیش از مرگ مرد / یعنی او از اصل این رز بوی برد (دفتر چهارم)
ب - مرگ اجباری
یا همان مرگ طبیعی که جبر است و بر همگان عارض میشود و از آن هیچ گریزی نیست.
گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون / خوان جمیع هم لدینا محضرون
محضرون معدوم نبود نیک بین / تا بقای روحها دانی یقین (دفتر چهارم)
ج- سومین نوع مرگ از دیدگاه مولوی مرگ باطنی است.
به این معنا که افرادی در ظاهر زندهاند، امّا در حقیقت به علّت شیفتگی و دلبستگی به دنیا و رذیلتها و دوری از خداوند، آنچنان مهر غفلتی بر دل-هایشان زده شده است که گویی مردهاند.
نفس اگر چه زيرکست و خرده دان / قبله اش دنياست او را مرده دان.
(بررسی و تحلیل تطبیقی مرگ و رابطهی آن با معنای زندگی از دیدگاه مولوی، اکبرزاده، دهباشی، شانظری، مجلّه الهیات تطبیقی، سال پنجم، شماره یازدهم، ۱۳۹۳ )
قبل از بیان تأثیر اندیشیدن به مرگ و آخرت بر زندگی، ایجاب میکند کلمه-ی (معنا) را تبین کنیم تا مفهوم آنرا دریابیم.
وقتی میگوییم اندیشیدن به مرگ، به زندگی معنادار میانجامد، یعنی چه ؟ مصطفی ملکیان در کتاب معنای زندگی برای کلمهی معنا سه ترجمه آورده است.
۱- معنا یعنی هدف
۲- معنا یعنی کارکرد
۳- معنا یعنی ارزش
وقتی گفته میشود اندیشیدن به مرگ به زندگی انسان معنا میبخشد، یعنی اینکه به زندگی انسان هدف میبخشد و ارزش زندگی را بالا میبرد و کارایی آنرا افزایش میدهد.
و اگر بپرسیم در صورت نبود چنین تفکّری چه تأثیری بر زندگی انسان میگذارد و چه اتفاقی میافتد، کارکرد مرگ را مشخص میکند.
داشتن چنین نگاهی، هر سه تأثیر را بر زندگی انسان دارد که شامل: هدف، ارزش و کارکرد میشود.
بر اساس این مفاهیمی که از کلمهی معنا بیان شد، تأثیر این تفکّر را بر اساس این سه مفهوم بررسی میکنیم.
اول:
مرگ و آخرتاندیشی بر تعیین هدف در زندگی انسان تأثیر دارد. بدین معنا که وجود آخرت به زندگی انسان در دنیا هدف و مفهوم خاصّی میبخشد. زیرا اساسیترین دغدغهی انسان این است که کیست و از کجا آمده است، به کجا میرود و راه رسیدن به هدف مطلوب چیست؟
اساساً آدمی برای زیستن در دنیا نیاز به یک (برای) دارد که اگر نباشد او نمیداند نیروهای خود را به کدام سمت و سو معطوف دارد و عمر خود را صرف چه چیزی کند. بنابراین کسانی که مرگ را پایان زندگی و به تعبیری نابود شدن و سقوط میدانند، در نتیجه زندگی را نیز پوچ میبینند. زیرا بر این باورند که هر هدف و آرمانی را که بشر برای خود قرار دهد، مرگ آنرا نابود میکند. و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، در نتیجهی فراز و نشیبهای زندگی دنیا وقتی با مشکلات و سختی روبرو میشوند، یا حقّی از آنها ضایع میشود و پاداشی که شایستهاش است به او داده نمیشود و عملاً از جبران خبری نیست، از این رو دچار فشار روانی و ناامیدی در زندگی خواهد شد.
معناداری زندگی یعنی هدفدار بودن رفتار و اعمال انسانی. آنکس که هدفی روشن در پیشرو ندارد، احساس بیمعنایی و پوچی میکند و در فراز و نشیب زندگی رنجور و سرگشته گام برمیدارد و با تداوم این احساس، احتمال افسردگی، اقدام به خودکشی، روی آوردن به الکل و مواد مخدّر و پرخاشگریهای ویرانگر افزایش مییابد و آدمی را از شکوفایی و جامعه را از سرزندگی دور میسازد. (نقش تربیتی معناداری زندگی در مقابل پوچی از دیدگاه اسلام، نیکونژاد، میرشاه جعفری، نشریه بصیرت و تربیت اسلامی، ص ۹۴)
امّا در مفاهیم دینی خداوند برای زندگی انسان هدف مشخص میکند و تعیین هدف خود نشان از این دارد که زندگی دنیا معنادار است و میفرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» [سوره المؤمنون 115] (آيا پنداشتهايد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانده نمىشويد؟)
و میفرماید: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى» [سوره القيامة 36] (آيا انسان [منکر معاد] مىپندارد که بیهوده رها شود؟)
در آیاتی دیگر خداوند از حق بودن خلقت آسمانها و زمین سخن میراند. و میفرماید:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» [سوره اﻷنبياء 16] (و آسمان و زمين و آنچه را كه بین آن دو است، بیهوده نيافريدهايم.)
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» [سوره الدخان 38 - 39] (و ما آسمانها و زمين و آنچه را بین آنها است، به بازیچه نيافريدهايم. آن دو را جز به حق نيافريدهايم، ولی بيشتر آنان نمىدانند.)
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» [سوره ص 27 - 28] ( آسمان و زمين و آنچه را كه بین آن دو است، به باطل نيافريدهايم. اين گمان كسانى است كه كفر ورزیدهاند پس واى بر کافران از آتش دوزخ! آیا آنان را که ایمان آورده و کارهای شايسته انجام دادهاند، مانند تباهکاران در زمين مىگردانيم يا [بدتر از این] تقواپیشهگان را همچون بدكاران قرار مىدهيم؟)
«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» [سوره الجاثية 21] (آيا كسانى كه مرتكب [گناهان] و بدیها شدهاند، میپندارند كه آنان را همانند كسانى قرار دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، [به گونهایی] که زندگى و مرگشان [در دنیا و آخرت] يكسان باشد؟ بد داورى است که مىكنند.)
«أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» [سوره القلم 35 - 36] (آيا ما مسلمانان را مانند مجرمان قرار میدهیم؟ شما را چه شده است، چگونه [اینچنین] داورى مىكنيد؟)
این دسته آیات و امثال آن به این معنا اشاره دارد که در صورت نبود آخرتی که مردم در آن برانگیخته شوند و به خاطر اعمال خود در زندگی دنیا محاسبه شوند، آفرینش بیهوده و باطل است.
یعنی اگر زندگی دنیا پایان مسیر باشد، زندگی و آفرینش آسمانها و زمین بیهوده میشود. به همین خاطر میبینیم که قرآن در بسیاری از آیات خود بین آفرینش آسمانها و زمین با حق و روز رستاخیز مردم ارتباط برقرار کرده است. روزی که برای پرسش در مورد کارهایی که در زندگی دنیا انجام دادهاند و مجازات آنها در برابر کارهای خود پاسخگو هستند. خیر و شر آن.
میتوانیم با عقل خود این معنای مورد اشارهی آیات را درک کنیم، برای نمونه در حیات دنیوی خود ستمکاران را میبینیم که تا لحظهی مرگ ستمکاراند و مظلومانی را میبینیم که تا آخر حیات خود ستمدیده باقی می-مانند. حال اگر زندگی دنیا پایان مسیر باشد این امر عدل و حکمت است؟ عدالت کجا است؟ در حالی که نه از ظالم انتقام گرفته شده و نه حق مظلوم به او پرداخت شده است. حکمت در آفرینش زندگی که رخدادهای آن بر مقتضای غیر از عدالت جریان دارد و به این شکل پایان مییابد، کجا است؟
عقاید، رفتار و موضعگیری کافران و مؤمنان با هم متفاوت است. گروهی استکبار به خرج دادند و به شدّت از پرستش آفریدگار و اطاعت از او امتناع ورزیدند، دستهایی هم خود را به طور کامل تسلیم خدا کردند و بندگان محسن شدند. زندگی نیز با رخدادهای خود در جریان است تا آنکه با مرگ همگی پایان مییابد. آیا نیک کردار و بدکردار یکسانند؟ آیا حق است که اهل حق در زمین آواره و ضعیف باشند و اهل باطل قدرتمند و برخوردار باشند؟ ( بنیادهای ایمان، محمد قطب، ترجمه، زاهد ویسی، ص ۵۹۱)
بنابراین برای اینکه انسان از حالت سردرگمی بیرون بیاید و پریشان و مضطرب نشود، معنا و هدفی را برای او در دنیا در نظر گرفتهاند که در دو مسئولیّت مهم و اساسی خلاصه میشود.
ا- عبادت، بندگی و فرمانبرداری خدا
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» [سوره الذاريات 56] (و جن و انسان را جز برای آن نيافريدهام که مرا پرستش کنند.)
البته عبادت تنها به مفهوم تنگ آن یعنی نماز، روزه و زکات... خلاصه نمیشود، بلکه تمامی دین، عبادت محسوب میشود.
(ابن قیم) در رابطه با سخن خدای تعالی که میفرماید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [سوره البقرة 21] (اى مردم، پروردگارتان را بپرستید، کسی كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودهاند، آفريد، بود كه تقوا پیشه کنید.)
این سؤال را مطرح نمود که عبادت چیست و شاخههای آن کدامند؟ آیا مجموعهی دین را شامل میشود یا خیر؟ ایشان پاسخ خود را اینچنین آغاز میکند.
«عبادت اسمی است در برگیرندهی تمامی گفتارها و کردارهای باطنی و ظاهری مورد پسند و قبول خداوند، بنابراین نماز، زکات، روزه، حج، راستگویی، امانتداری، احسان به پدر و مادر، حفظ پیوند خویشاوندی، پایبندی به عهد و پیمان، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد با کفاران و منافقان، خوبی به همسایه و یتیم و درمانده و غریب و اسیر و حیوانات، ذکر، نیایش، تلاوت قرآن و این قبیل کارها نمونههایی از عبادت میباشند.» (عبادت در اسلام، قرضاوی، ترجمه خرقانی، ص ۵۸)
۲- دومین رسالت و وظیفهایی که خداوند برای انسان در نظر گرفته، آبادانی زمین است.
«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» [سوره هود 61] (او شما را از زمين پديد آورد و شما را در آن به آباد کردن گماشت.)
«از نتایج هدفمندی زندگی دنیا، انسان از زندگی احساس رضایت میکند.
و احساس رضایت برای انسان از نخستین عوامل آرامش روانی است و آرامش روانی نیز رمز خوشبختی است.
انسان ناراضی همیشه اندوهناک است، سر در گریبان دارد و احساس دلتنگی میکند، زندگانیاش تنگ و دردناک است، حوصلهی مردم را ندارد، حوصلهی خودش را هم ندارد، حوصلهی هیچ چیز را ندارد. گویا جهان با آن همه وسعتش در نظر او به اندازهی سوراخ سوزن شده است.» ( نقش ایمان در زندگی، قرضاوی، ص ۲۰۰)
انسان رضایتمند از خود و پروردگارش راضی است، از دستگاه آفرینش و جهان هستی، از نعمتهایی که خدا به او بخشیده، رضایت دارد و به آن-چه خدا برای او از رزق و روزی مقدر کرده دلشاد است. کسی که زندگی دنیا را هدفمند میداند، برای او دنیا محل آزمایش است نه زینتکدهایی که از آن تنها توشهی امن و آسایش برگیرد، بنابراین سعی و تلاش میکند در میدان ابتلا و آزمایش دنیا سربلند بیرون بیاید و همین نگاه به زندگی او نشاط و سرزندگی میبخشد و احساس رضایتمندی میکند چون باور دارد که سعی و تلاش او به هدر نمیرود و نیز باور دارد در کارزار زندگی هرگاه با سختی و مشقّتی مواجه شد، پاداشی در سرای دیگر کسب میکند، بنابراین سرخورده و افسرده نخواهد شد.
رضا و تسلیم در برابر ناکامیها و مصیبتها به امید دستیابی به زندگی ابدی، شورانگیزترین حالت روحی است و انسان رضایتمند اینچنین زمزمه میکند:
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
بر این اساس نوع نگاه افراد به مرگ بر نوع زندگی آنان تأثیر میگذارد. کسی که با شک و تردید به مرگ و آخرت نگاه میکند، موجب پیامدهای منفی همچون رکود، سکون، پوچی، ناامیدی، افسردگی در خود میشود و بر عکس یقین به مرگ و آخرت میتواند سبب اصلاح نگرش و رفتار آدمی در زندگی و ارزشهای او گردد. در حقیقت شیوهی نگرش به مرگ است که تعیین میکند، باید از آن گریخت و رنج آنرا به فراموشی سپرد یا در موردش فکر کرد و با آن مواجه شد و آگاهانه پذیرفت. اگر مرگ را به معنی نیستی و مرگ مطلق و پایان محض بدانیم و به آن یقین و باور نداشته باشیم ، پیامدهایی همچون ناامیدی، پوچی و غیره را به دنبال دارد. امّا اگر آنرا به عنوان پلی برای آغاز یک مرحله نوین از حیات بدانیم، سبب مثبت اندیشی نسبت به زندگی و معنابخشی به آن میشود. در حدیثی پیامبر صلی الله علیه وسلم از این وضعیت و نگرش انسانی سخن رانده است و می-فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ بِقِسْطِهِ وَعَدْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَالْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَالرِّضا, وَجَعَلَ الْهَمَّ وَالْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَالسُّخْطِ»
نظرات